تصاوير زيباسازی ، كد موسيقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نويسان ، تصاوير ياهو ، پيچك دات نت www.pichak.net

آورده اند که : مردي بود که شتري داشت و با شترش بارهاي ديگران را به جايي که مي خواستند ، مي برد و اجرت مي گرفت . هم کار شتر زياد و سنگين بود ، هم کار صاحب شتر / صبح تا عصر پا به پاي هم کار مي کردند تا روزگارشان بچرخد . صاحب شتر دلش نمي خواست بار زيادي بر پشت شترش بگذارد، چون مي دانست که تحمل شتر خيلي زياد نيست، اما اين را هم مي دانست که يک شتر بيشتر ندارد و فقط با کمک او و بارکشي با او مي تواند نان بخور و نميري بدست آورد. يک روز ، ميوه هاي باغ يک نفر را بار شتر خود کرد تا به بازار ببرد. در آنجا قرار بود مدتي منتظر بماند تا صاحب ميوه ها برسد و اجرتش را بدهد . وقتي صاحب شتر بار ميوه را از پشت شتر برداشت، شتر بيچاره نفس راحتي کشيد و مشغول خوردن برگها و ميوه هاي به درد نخوري شد که روي زمين ريخته بود. کمي بعد شتر ديگري از راه رسيد، با هم سلام و عليکي کردند و از حال و احوال هم جويا شدند. شتر بارکش آهي کشيد و گفت: چه بگويم ، صبح تا غروب بارهاي سنگين جابحا مي کنم. کاش صاحبم دو تا شتر داشت و اين همه بار را به دوش من نمي گذاشت، از سنگيني بارها کمرم خرد شده است. حتما تو هم مثل من گرفتاري. شتري که از راه رسيده بود ، گفت بله من هم مثل تو هستم . صاحب من هم يک شتر بيشتر ندارد ، اما من نمي گذارم بار زيادي بر پشتم بگذارد. شتر بارکش گفت: مثلا ً چه مي کني؟ به من هم ياد بده. شتر تازه از راه رسيده گفت : هر طور شده بارم را سبک مي کنم، جفتک مي زنم. خودم را به ضعف و ناتواني مي زنم. مثلا ً همين ديروز صاحبم مقدار زيادي نمک بارم کرد. وقتي از رودخانه عبور مي کرديم ، من خودم را به ناتواني زدم و توي آب رودخانه نشستم. مقدار زيادي از نمکها را آب برد و بار من سبک شد. تو هم بايد از همين کارها بکني. شتر بارکش گفت: اتفاقا ً بيشتر اوقات بار من نمک است و بايد از همان رودخانه عبور کنم، سعي مي کنم اين بار کاري را که تو کرده اي من هم بکنم، شايد بتوانم خودم را نجات بدهم. دو شتر از هم جدا شدند و هرکدام با صاحب خود راه افتادند . فرداي آن روز ، صاحب شتر بار نمک زيادي را به پشت شترش بست تا براي صاحب نمک به جايي ببرد . وقتي شتر به داخل رودخانه رسيد ، وسط آن نشست. صاحب شتر هر کاري کرد، شتر از جايش برنخاست. مقداري از نمکها را آب برد. بارش که سبک شد، بلند شد و راه افتاد. خوشحال بود که بارش سبک شده است. صاحب شتر خيلي عصباني شده بود. او حس کرد که شترش عمدا ً اين کار را کرده است. از شتر انتظار اين نافرماني را نداشت. دلش مي خواست شترش را تنبيه کند. زيرا علاوه براين که بارش را نبرده بود، مبلغي هم به او ضرر زده بود، چون مطمئن بود که صاحب نمک از او خسارت مي گيرد. آن روز ، صاحب شتر تا شب ناراحت بود. فکر مي کرد که اگر شترش را تنبيه کند، ممکن است آسيب ببيند و ديگر نتواند تا چند روز بارکشي کند. شب با ناراحتي خوابيد. صبح که بيدار شد، به اندازه روز قبل، ناراخت نبود، اما هنوز هم از شترش دلخور بود. آن روز نمد مالي به شتربان مراجعه کرد و از او خواست نمدهايش را بار شتر کند و به بازار ببرد. نمدها از پشم خالص درست شده و ضخيم و سنگين بودند. شتر که از کار ديروزش راضي بود، تصميم گرفت بار نمد را هم سبک کند. شتربان افسار شتر را گرفت و راه افتاد. شتر کمي زير بار سنگين نمد تلوتلو خورد. دو سه تا جفتک هم انداخت تا بار نمد را از پشت خودش به زمين بيندازد، اما شتربان بار نمد را با ريسمان محکم بسته بود و با اين حرکتها از پشت شتر به زمين نمي افتاد . شتر و صاحبش رفتند و رفنند تا به رودخانه رسيدند . شتر خيلي خوشحال شد، به خيال اينکه نمد هم در آب حل مي شود . تصميم گرفت مثل ديروز وسط رودخانه بخوابد و از جايش تکان نخورد. وقتي به وسط آب رسيدند ، همين کار را هم کرد . هرچه صاحب شتر تلاش کرد، شتر از جايش بلند نشد. صاحب شتر نمي دانست چه کار کند. همانجا وسط رودخانه درکنار شتر ماند تا بلند شود و راه بيفتد. مدتي که گذشت شتر با خود گفت: حتما ً بارم سبک شده است .
از جا بلند شد که راهش را ادامه دهد، اما برخلاف انتظارش، بار او بسيار سنگين تر شده بود و آب رودخانه توي تار و پود نمدهاي پشت شتر نفوذ کرده بود و بار نمد سنگين تر شده بود . صاحب شتر با ضرب و زور شتر را حرکت داد تا به بازار رسيد . او مطئمن بود که ديگر شترش هوس نمي کند با بار توي آب رودخانه بنشيند ، زيرا به خوبي تنبيه شده بود .
از آن به بعد هر وقت بخواهند ، بگويند که کار بد نتيجه بد دارد و کسي كه کار بد بکند ، به شيوه اي که انتظارش را ندارد تنبيه مي شود ، به اين ضرب المثل اشاره مي کنند و مي گويند : " شتر را با نمد داغ مي کنند . "